سیاست خارجی
حاج سجاد
آبانماه هزار و سیصد و نود و شش شمسی که دولت ایالات متحده برای آخرین بار توقف موقت اجرای بعضی از تحریمهای ثانویهی مرتبط با هستهای را تمدید کرد، مرکز مطالعات بسیج دانشجویی دانشگاه شریف از دو عضو ارشد تیمهای مذاکره کنندهی هستهای دعوت کرد تا با ترتیب مناظرهای به بررسی دقیقتر مسیر دیپلماتیک کشور بپردازد. اما در این برنامه تنها دکتر علی باقری عضو تیم سابق هستهای حاضر شد. در این برنامه به تجربهی مذاکرات با سه کشور اروپایی و ورند پروندهی هستهای و علل موفقیت و یا عدم موفقیت در این عرصه در این سالها، موانع پیش رو و راه خروج از مشکلات پرداخته شد. این سخنرانی حاوی استدلالها و تنبیهات درخور توجهی است که انتشار متن کامل آن در این زمان را لازم میسازد. در ادامه متن کامل این سخنرانی (به غیر از قسمت پرسش و پاسخ که آن نیز در فرصت مناسب منتشر خواهد شد) تقدیم میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین، انه خیر ناصر و معین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین
خیلی خوشوقتم که فرصتی دست داد تا در این روزها خدمت برادران و خواهران دانشگاه شریف باشم. ابتدا لازم میدانم که یاد کنیم و بزرگ بداریم نام امام و شهدا را بهویژه شهدای این دانشگاه و بهویژه شهدای فناوری هستهای دانشگاه شریف را و امیدوار باشیم و آرزو بکنیم و از خدا بخواهیم که همهمان را بهویژه شما را کمک بکند که این مسیری که آنها رفتند که مسیری بود که بر اساس عقل و درایت و هوشمندی بود را به بهترین وجه بتوانیم ما به سهم خودمان در عرصههایی که هستیم شما هم به سهم خودتان که محور اصلی کار هستید بتوانید ادامه دهنده و پیش برنده اهدافی که آنها دنبال میکردند انشاءالله باشید.
برجام، پایان منازعه، یا تغییر سطح منازعه؟
من خیلی نمیخواهم به مقدمه بپردازم تا وقت شما گرفته نشود. همانطور که دوستمان هم گفتند، به هر حال آن چیزی که الان ذهن خیلیها را، همهمان را مشغول کرده این تحولاتی است که اخیر اتفاق افتاده است؛ مواضعی است که آمریکاییها گرفتند. به هر حال بعد از 12 سال که به اصطلاح منازعهای به نام منازعه هستهای بود عدهای تصور میکردند که با تامین نظر دشمن میشود به این منازعه پایان داد و با جلب نظر دشمن به یک توافقی رسید که آن توافق به معنای خط پایان در این نزاع است. وقتی که این نزاع تمام شد میرویم ما دنبال کارهای دیگرمان؛ چرا کشور را همواره درگیر یک سری منازعات کنیم.
نه امروز، حتی بعد از اولین روز یا دومین روز اجرای برجام در دی ماه 1394 بود که تحریمهای جدید آمریکا در زمان خود اوباما نشان داد که نهتنها برجام پایان منازعه نبود بلکه تغییر سطح منازعه بود. به گونهای که دست برتر ما را که در قبل از برجام بود از ما گرفت و ما را در موضع ضعف قرار داد و دست پایینتر آنها را تبدیل کرد به یک اهرم و ابزار برتر برای تشدید فشار و استمرار فشار برای امتیازگیری بیشتر.
این که میگویم ما دستمان قبل برتر بود و آنها ضعیفتر بودند، این یک ادعا نیست. این حرف جان کری وزیر خارجه آمریکاست در پاییز سال 92، وقتی که رفت در مجلس سنا -اگر اشتباه نکنم یا جلسه سنا بود یا یکی از کمیتهها، این را تردید دارم. در آن جا بعضی از این جمهوریخواهها که به اصطلاح مخالف توافق بودند، مخالفتشان هم با این نبود که توافق نباید انجام بشود، میگفتند که وقتی ایران وضعش اینطور بود [باید] تمام میکردید کار را چرا کوتاه آمدید، همین حرفی که ترامپ میزند. در آن جا جان کری در توجیه توافق ژنو (که چون توافق مقدماتی ما توافق ژنو بود در آذر 92 تا این که در تیر 94 تبدیل به توافق نهایی تحت عنوان برجام شد توافق وین به اصطلاح) سخن میگوید. جان کری تصویری که در ذهن اعضای سنای آمریکا ترسیم میکند این است؛ میگوید: «قبل از توافق ژنو دو تا ساعت در حال حرکت بود. یک ساعت پیشرفت و توسعه هستهای ایران. یک ساعت، تاثیرگذاری تحریمها بر ایران. با این تفاوت که سرعت ساعت پیشرفت هستهای یران بیش از سرعت تاثیر گذاری تحریمها بر ایران بود. ما با توافق ژنو توانستیم حرکت ساعت پیشرفت هستهای ایران را متوقف کنیم اما همچنان ساعت تاثیرگذاری تحریمها به دلیل وجود ساختار تحریمها و بقای آن دارد بر ایران تاثیر میگذارد. این بزرگترین دستاورد است.» این که میگویم دست برتر را از ما گرفت و آنها را برتر قرار داد از این منظر هست.
علت تامّه، خود ما هستیم
خوب الان بالاخره ما یک شرایط را درش به سر میبریم، [مواجهیم] با تشدید توقعات و افزایش زیادهخواهیها و ارتقای جسارتهای طرف آمریکایی. آن چیزی که برخی تصور میکردند بعد از برجام، یادتان هست که خیلی از مقامهای ما میگفتند که دیگر تمام شد ما وارد دوران جدیدی شدیم در مناسبات بین المللی، این استراتژی جدیدی که آمریکا اعلام کرد، مواضعی که رئیس جمهور آمریکا گرفت و دیگر مقامات موثر آمریکا گرفتند، این نشان داد که نه، آن تصور تصوری باطل بوده. یک خیال بیشتر نبوده.
تصمیم دشمن، نه براساس واقعیت که بر اساس تصویری است که ما از خودمان در ذهنش ساختهایم. دکتر علی باقری
من نکتهای که میخواهم عرض کنم در واقع یک جمله است -حالا ممکن است یکی دو تا مصداق عرض کنم برای تبیین آن جمله- و آن این است که در هر تعاملی که ما با بیرون داشته باشیم (حالا ممکن است آن طرف بیرونی ما یک کشور باشد، ممکن است یک سازمان بین المللی باشد، ممکن است حتی همه دنیا باشد) هر تعاملی که ما با بیرون داشته باشیم، در وضعیتی که ما میتوانیم داشته باشیم سه عامل موثر است: عامل اول خود ما هستیم. عامل دوم طرف مقابل است، عامل سوم آن شرایط است. شرائطی که وجود دارد. حالا اگه آن صحنه بازی تو دنیا باشد شرایط جهانی، صحنه بازی بین ما و یکی از کشورهای منطقهمان باشد شرائط منطقه.
مثلا برای آن که ذهنتان نسبت به آنچه در ذهن من هست نزدیک بکنم در مورد شرایط، نگاه کنید زمانی که در ماه مبارک رمضان امسال ایران در پاسخ به آن تعدی و در واقع جسارتی که داعشیها کرده بودند، به مراکز آنها در سوریه موشک زد. این یک تحول بسیار بزرگی بود. من اعتقادم این است که این تحول آن قدر بزرگ بود که ما میتوانیم در واقع تاریخ ایران را تقسیم کنیم به ایران قبل از شلیک موشک و ایران بعد از شلیک موشک. در تاریخ سابقه ندارد یک همچنین اتفاقی افتاده باشد که ایران در مقابل تعدی و تجاوزی که دارد بهش میشود، نه تنها ساکت نمینشیند، بلکه جسورانه و مقتدرانه اینگونه پاسخ میدهد. آن هم در یک کشور غیرهمسایهاش. اما شرایط دنیا به گونهای بود -یعنی وضعیتی که ایران توانسته بود ترسیم کند به گونهای بود که نه تنها این اتفاق مخالفتی را برنینگیخت، بلکه حتی دشمنان ما هم مجبور شدند سکوت کنند و به اقتدار ایران در این عرصه سر تسلیم فرود آورند. حتی کسانی که همین الان دنبال گرفتن توانمندی موشکی ما هستند آن موقع جز سکوت کاری نتوانستند بکنند. شرائط به گونهای بود که قدرت علی الارض ما تثبیت شد. پس آن سه عامل یکی ما هستیم، آنها هستند و وضعیت میدانی.
من عرضم در یک جمله است و آن این است که در نتیجه هرگونه اتفاقی که میخواهد بین ما و یک طرف خارجی بیفتد عنصر اصلی و علت تامه ما هستیم. باور ما، تفکر ما، رویکرد ما، مواضع ما،گفتار ما، خندیدن ما، اخم ما، هرکدام از اینها میتواند روی طرف مقابل تاثیر بگذارد. حالا این تاثیر ممکن است به نفع ما تمام شود ممکن است به ضرر ما. یعنی چی به نفع ما یا به ضرر ما؟
چه تصویری از خودمان در ذهن دشمن ساختهایم؟
برداشتی که طرف مقابل از ما دارد تعیین کننده است برای تصمیمی که طرف مقابل میخواهد درباره ما بگیرد. اگر طرف مقابل از ما برداشت ضعف کند یک طور برخورد میکند. اگر طرف مقابل ما از ما برداشت کند که ما مقتدریم و قوی هستم و پایدار هستیم یک برخورد دیگر. نگاه کنید چرا صدام سال 59 به ایران حمله کرد و سال 67 با آن ترتیب جنگ پایان گرفت و صدام مجبور شد در آن نامهای که بعدا به رئیس جمهور ما در آن زمان نوشت -در آن دورهی آتش بس- که من هر چه را که شما خواستید قبول کردم. دیگر تمام شد دیگر ول کنید. چرا این اتفاق افتاد؟ او یعنی تصور نمیکرد یک جنگ ممکن است 8 سال طول بکشد؟ بله قطعا همینطور بود. او تصوری که از ما داشت این بود که یک کشوری است که انقلاب شده، چیزی به نام بسیج که وجود ندارد، سپاه که هنوز شکل نگرفته. یک ارتش دارد که ارتشش هم در این مدت بسیار کوتاهی دو تا ضربه سنگین خورد: یکی به خاطر پیروزی انقلاب تصفیه شد، خیلی از سران ارتش فرار کردند، برخی محاکمه شدند؛ حدود دو ماه پیش از شروع جنگ هم کودتا نوژه باعث یک تصفیه مجدد دیگر شد. یک ارتش به این ضعیفی، سازمان نظامی هم که وجود ندارد در این کشور، پس اگر من بروم تمام است.
این محاسبهاش بر اساس چی بود؟ بر اساس این بود که او برداشت میکرد ما ضعیفیم و آمد همچین جسارتی را کرد. یعنی جسارت دشمن که حتی ممکن است به جنگ تمام بشود، معلوم نیست مبتنی بر یک سری واقعیتها باشد، بر اساس یک تصویر ذهنی است که در ذهن دشمن شکل میگیرد. این تصویر ذهنی است که باعث میشود او این اقدام را انجام بدهد. اما نکته مهم این است که این تصویر ذهنی باعث شد که 8 سال جنگ به این کشور تحمیل بشود و هزینههای مادی و غیر مادی را به ملت ایران تحمیل بکند. یعنی اگر ما فرض بکنید مثلا آن تجربهای را که الان داریم آن وقت داشتیم ممکن بود یک تصویر دیگری را میتوانستیم -البته شرائط اول انقلاب اقتضائات خودش را داشت حکومت نوپا بود- ولی فرض میکنیم اگر این تصویر را میدانستیم که صددرصد عراق بر اساس این برداشت یک همچین کاری را بکند، ما ممکن بود یک اقدامات دیگری را انجام دهیم. حالا من یکی دو تا مصداق تو این جریان هستهای هم بزنم برای تبیین آن ذهنیت خودم میتواند کمک کننده باشد برای فهم این واقعیت که تصویرسازی ما از خودمان در ذهن دشمن تعیینکنندهترین عامل برای تصمیم و اقدام دشمن در مقابل ماست.
پروندهی هستهای و ضعیفنمایی از خودمان
درسالهای 82-84 از طرف ایران به آمریکاییها پیشنهاد میشود که علاوه بر موضوع هستهای، سر به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی نیز حاضریم صحبت کنیم.
سال 82، 83 و 84 اگر خاطرتان باشد در زمان دولت دوم خرداد -دولت اصلاحات- جریان هستهای شروع شده بود و مذاکراتی انجام میشد که مسئولش آقای روحانی رئیس جمهور کنونی بودند. در این مذاکرات خود آقای روحانی در همین کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هستهای تصریح میکنند که خیلی دنبال این بودند که با طرف آمریکایی مذاکره کنند. اشتیاق زیادی داشتند که بعد در سال 92 در دانشگاه شریف بود که گفتند بریم با کدخدا مذکره کنیم بهتر به نتیجه میرسیم. در آن کتابشان دارند که مذاکره کردن با آمریکا مثل سوار شدن به خودرو بنز است و مذاکره با اروپاییها مثل سوار شدن خودرو پیکان و مذاکره با مثلا غیر متعهدها و دیگر کشورها مثل این است که سوار دوچرخ یا موتور شویم. حالا که اجازه نداریم بنز سوار شویم با این پیکان یک کاری کنیم.
حتی به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی
این هست، این نکتهای که عرض میکنم هست. کسی تا حالا تکذیب نکرده، وجود دارد در فضای مجازی هم که همان زمان، یک پیشنهادی از طرف ایران -برای این که اشتیاق داشتند آمریکا را به مذاکره جلب کنند- یک پیشنهادی به آمریکاییها ارائه شد که آقای آمریکا، اگر شما حاضر باشی با ما مذاکره کنید ما علاوه بر هستهای حاضریم که با شما در موضوع کمک به گروههای فلسطینی، حزب الله لبنان و طرح ملک عبدالله برای سازش اعراب و اسرائیل، راجع به آنها هم صحبت کنیم.
که طرح ملک عبدالله به معنی پذیر موجودیت رژیم صهیونیستی است؛ چون طرح ملک عبدالله -ملک عبدالله شاه قبلی عربستان- بر اساس پذیرش این بود که اراضی به اصطلاح 48 مال رژیم صهیونیستی است، به آن به جزئیات کاری ندارم ولی وجود رژیم صهیونیستی را پذیرفت. ما همچین پیشنهادی را میدهیم، از طرف ایران داده میشود؛ این "ما" که میگویم منظور آنهایی است که آن موقع در سر کار بودند در دولت اصلاحات.
وقتی که این داده میشود خوب این خیلی برای طرف آمریکایی باید جذاب باشد. طرف آمریکایی (آن موقع دیک چنی، معاون بوش) پاسخ داد که ما با تروریستها مذاکره نمیکنیم.
اصلاً نیامدند مذاکره. چرا نیامدند مذاکره کنند؟ میگویند خوب، [ایران] که چیزی ندارد. ما از فعالیت هستهای چیزی نداشتیم. راجع به هستهای چی صحبت کنیم. داریم فشار میآوریم به ایران خود ایران تعطیل میکند. این یک.
دو این که توسط ابزار سه کشور اروپایی توانسته بودند تعلیق را به ما تحمیل کنند. ما تعلیق را پذیرفته بودیم. تعلیق که در هیچ دکان عطاری حقوق بین المللی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی پیدا نمیشود. این واژه توسط اروپاییها برای ما خلق شد. شما بروید پیدا کنید. ما اصلاً تعلیق نداریم در حقوق بین الملل در بحث هستهای.
جالب است این را هم بدانید (یا حالا اگر هم میدانید یادآوری شود) به نظرم بد نیست در پرانتز این را هم عرض بکنم درمورد تعلیق. جک استراو این را در خاطراتش نوشته است. نوشته که: «ما وقتی که در سعد آباد داشتیم مذاکره میکردیم، بالاخره گفتیم که شما تعلیق را بپذیرید. این رمز پیشرفت کار است. اگر نه هیچ. تا ما گفتیم تعلیق، طرف ایرانیها (طرف مذاکرهکننده ایرانی) گفتند تعلیق که نه، [اما] حالا خوب بیایید برویم دیدن رئیس جمهور.» سه تا وزیر خارجه بودند، وزیر خارجه بودند وزیر خارجه آلمان فرانسه و انگلیس. جک استرا میگوید که: «من یک چشمک زدم به یکی از آن دو تا وزیر (حالا نوشته، من یادم نیست کدام وزیر) و گفتند که ما دیدن رئیس جمهور نمیخواهیم برویم، ما میرویم فرودگاه اگر تعلیق را نپذیرید. تا ما این را گفتیم یک دفعه اینها (طرف ایرانی) دستپاچه شدند. هرکدامشان دوید سمت تلفنی که با یک جاهایی صحبت بکنند. ما هم رفتیم توی فضای باز کاخ سعدآباد قدم بزنیم با هم. یک ربع تا ۲۰ دقیقهای که اینها تلفنهاشان صحبتهایی گذشت، ما را صدا کردند و گفتند بیایید جلسه. رفتیم، نشستیم، ایران تعلیق را پذیرفت و بعد ما رفتیم دیدن رئیس جمهور.» به همین راحتی .حالا این پرانتز را ببندیم؛ از این میخواهم جای دیگر هم استفاده کنیم.
آمریکا، پای میز مذاکره میآید
حالا این بوشی که به اصطلاح با این همه امتیازی که طرف ایرانی میدهد حاضر به مذاکره نمیشود (یعنی بین سالهای 82، 83، 84)، در سال 87 یعنی سه چهار سال بعدش خودش بدون این که هیچگونه مطالبهای از طرف ما باشد، بدون این که امتیازی بدهیم خودش میآید پای میز مذاکره مینشیند.
البته این که آمریکا بیاید پشت میز مذاکره با ما بنشیند، این فضیلت برای ما نیست؛ اما این به این معنی است که آن پذیرفته جز با گفتوگو با ما نمیتواند به هیچ نتیجهای برسد. چون وقتی گفتوگو نمیکند، آن بالا مینشیند میگوید بروید انجام بدهید. [اما] وقتی میآید گفتوگو یعنی یک مرحله آمده پایین. هدفش [تغییر نکرده است] همان هدف را دنبال میکند، از هدفش دست بر نداشته، [اما] اینجا چرا میآد، آنجا نمیآد؟ چون میبیند آنجا چیزی در دستمان نیست. اینجا بهخاطر این میآید که روند ما، غنی سازیمان سال 85 بهثمر رسید. میبیند روند توسعه هستهایمان دارد ادامه پیدا میکند اگر نیاید مذاکره کند.
آمریکاییها در دولت بعدی شرط کرده بودند که موقعی در مذاکرات با ایران شرکت میکنیم که ایران قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کند. البته پاسخ ما واضح بود؛ اگر بخواهیم قطعنامه شورای امنیت را اجرا کنیم که چرا بیاییم با شما مذاکره کنیم؟ خوب میرویم اجرا میکنیم. اصلا اصل سر قطعنامه است؛ قطعنامه میگوید تعلیق کنید و خوب اگر بخواهیم تعلیق کنیم که مذاکره نمیکنیم. تمام میشود دیگر! نه، ما تعلیق نمیکنیم.علیرغم اینکه ما تعلیق نکردیم آمد مذاکره کرد. آن موقع (سالهای 82، 83 و 84) تعلیق کردند، نه تعلیق غنیسازی، نه تعلیق چرخه سوخت، فراتر از چرخه سوخت، کل فعالیتهای هستهای ما تعطیل شد. ولی تو این زمان نه، در حالی که [قطعنامه اجرا نشد] پذیرفت.
این برداشت دشمن از ما (که این برداشت باید یک برداشت واقعی باشد، میبیند دشمن بالاخره).
عقبنشینی آمریکا، نتیجه اقدامات عملی روی صحنه
یا نگاه کنید مثلا (حالا این هم معروف است دیگر که میگویند، خیلیها میگویند که مثلا اوباما خیلی مودب و باهوش است، خیلی اهل تعامل بود و...) اوباما در مدت چهارسال اول خودش، همان سیاست بوش را ادامه داد. مثلا [سیاستی که] اوباما در بحثهای هستهای داشت، سیاست آمریکا همان سیاست بوش بود و آن سیاستش چی بود؟ سیاستش این بود که ایران قطعنامههای شورای امنیت را انجام بدهد و غنیسازی در ایران نباید وجود داشته باشد. به اصطلاح خودشان غنیسازی صفر. خط قرمز آمریکا در قبال ایران غنیسازی صفر بود. غنیسازی را اصلا قبول ندارند. این حرفی بود که بوش میزد اوباما هم میزد.
سال نود هست، فروردین 90، که آمریکا سیاست هستهایاش در قبال ایران [را] تغییر میدهد. یعنی خط قرمز غنیسازی صفر را بر میدارد و عقب نشینی میکند و [در] سیاست هستهایش میگوید من نگاهم در مورد فعالیتهای هستهای ایران این است که ایران به سمت سلاح نرود. ایران به سمت سلاح نرود یعنی چه؟ یعنی ایران میتواند تا 99 درصد غنیسازی کند. ساخت سلاح میشود 100 درصد دیگر. یعنی همان چیزی که NPT میگوید. یعنی همان چیزی که ما میخواستیم.
چرا این اتفاق میافتد؟ به خاطر همین نکته است که او، [با توجه به] تصویری که از ما دارد، واقعیتهایی که در صحنه میبیند میگوید نه این طور نیست که اصلا هیچ اتفاقی نیفتد [اگر که] بخواهم مثل همان سالهای 82 تا 84 با ایران تعامل بکنم. ایران رآکتور آب سنگینش آن موقع تا بالای 80 درصد رشد فیزیکی داشت، فردو داشت، نطنز با توان بالایی داشت فعالیت میکرد، یک ذخیره آن موقع شاید 5-6 هزار کیلویی مواد داشتیم (مواد سه و نیم درصد)، بیست درصد را تولید کرده بودیم، روی سانتریفیوژهای پیشرفتهتر کار میکردیم و... . این توانمندی را که او میدید مجبور بود برود عقب.
فریب قدیمی آمریکای دیوانه، اروپای عاقل!
این نکته را هم بگویم برایتان شاید جالب باشد که تعلیق را اصلا برای چی پذیرفتم؟ پذیرش تعلیق به این خاطر بود که اروپاییها آمدند گفتند آقای ایران! اگر فعالیتهای هستهای ادامه پیدا کند، آمریکا که بوش الان رئیس جمهورش است و دیوانه است، دیدید که به عراق حمله کرده، به افغانستان حمله کرده؟پرونده شما را میبرد شورای امنیت و هر کاری دلش میخواهد بکند میکند و برای آن که ما اروپاییهای عاقل جلوی این دیوانه را بگیریم شما بیایید کلیه فعالیتهاتان را تعلیق کنید و تو این دورهای که تعلیق میکنید، بیایید با هم مذاکره میکنیم برای هستهای تا ببینیم شما چارچوب فعالیتهای هستهای شما چه جوری باشد. این آن چیزی بود که آن موقع پذیرفته شد از طرف ما.
گفتیم خوب باشد. بیاید ما هم تعلیق میکنیم شما هم بروید با آمریکاییها وساطت بکنید. توی این دوره هم (که البته زمان نداشت این دوره، نامحدود بود) وقتی ما تعلیق کردیم، خیال آنها راحت شد. میگویند خوب تعلیق کردید ما اصلا میخواستیم تعطیل شود، خوب تمام شد! هی طرف ایرانی میرفت میگفت خوب آن طرح را بیاورید برای آن توافق نهایی که میخواهیم بنشینم صحبت کنیم. آنها هی بههرحال فرار میکردند از این. ولی نهایتا در سال 84 آمدند طرحشان را دادند. یک چیزی که مثلا الان [مانند] برجام که داریم، آنها هم طرحشان برای توافق نهایی را دادند که ما این را پیشنهادمان را میدهیم.
حالا پیشنهادشان مفصل است، ولی یک جملهی کلیدی در آن پیشنهاد هست که آن جمله کلیدی این است. آن موقع، خوب، میدانید بالاخره نیروگاه اتمی بوشهر در حال تکمیل بود، هنوز نهایی نشده بود، ولی ما سوخت هستهایش را نداشتیم. چون باید غنیسازی میکردیم [ولی] نداشتیم آن موقع. طبیعی است که بعد از آن توان ساخت میلههای سوخت مورد نیازش را هم نداشتیم. پس به سوخت از بیرون نیاز داشتیم.
آنها تو پیشنهادشان این را آوردند اگه ایران میخواهد تضمین پیدا کند که به سوخت هستهای در بازار بینالمللی دسترسی پیدا بکند باید کلیه فعالیتهای هستهایش را تعطیل کند.
این عین پیشنهادی است که اروپاییها دادند. که بعد در پرانتز گفته بودند که بالاخره یک عدهای تو این فعالیتهای هستهای دارند کار میکنند دیگر؛ دانشمند هست، مختصص هست، تکنسین هست، کارگر هست. اروپاییها جمله بعدیشان این بود که با توجه به این که یک عدهای از متخصصین و تکنسینها و کارگرهای ایرانی در این تشکیلات هستهای ایران کار میکنند و به خاطر این پیشنهاد ما ایران آنها را تعطیل میکند و اینها بیکار میشوند، ما سه کشور اروپایی حاضریم برای اینها داخل ایران کار پیدا کنیم. که بعد از این پیشنهادِ آنها، خود آقای روحانی -که این نامه در کتاب خود آقای روحانی هم هست- نامه مینویسد هم طرف اروپایی هم آژانس که این مثلا خلاف حقوق بین الملل است؛ این در واقع تفکر قرون وسطایی [است]؛ اصلا قابل پذیرش نیست که ما کلیه فعلایتهای هستهایمان را تعطیل کنیم برای اینکه میخواهیم [به] سوخت برسیم؟ این را شما دشته باشید اینجا. این سال 84 است. مرداد 84 تقریبا.
اعتراف ساورز به اشتباه اروپا
سال 87، در مرداد دقیقا. مرداد 87 خود من با این جان ساورز که معاون سولانا بود در آن مقطع (به اصلطلاح هم ردیف الان هلگا اشمیت هست، معاون خانم موگرینی). آن موقع جان ساورز که یک انگلیسی بود معاون سولانا بود، طرف مذاکره کننده بود. یک مذاکره مفصلی با او داشتیم در وین؛ شاید حدود 7 ساعت و یا 8 ساعت با هم صحبت داشتیم. تو صحبتهایی که میکردیم، خود ساورز گفت که ما اشتباه کردیم آن پیشنهاد سال 84 را به شما دادیم. یعنی مثلا کل فعالیتهای هستهای را تعطیل کنیم.
نکتهاش اینجاست. گفتم چطور اشتباه کردید الان داری اعتراف میکنی اشتباه میکنی؟ چرا؟ گفت وقتی شما که پذیرفتید تعلیق را، و فراتر از تعلیق در سعدآباد، شما خواستههای ما را در بروکسل و پاریس در ادامه پذیرفتید که اصلا کلیه فعالیتهای هستهای حتی ساخت قطعات سانتریفیوژ حتی یوسیاف اصفهان که اصلا ربطی به چرخه سوخت هستهای نداشت، اینها را پذیرفتید که تعطیل بکنید، ما براوردمان از شما این بود که شما ضعیف شدید! ما قدرت شما را Understimate کردیم. بر این اساس آن پیشنهاد را گذاشیتم روی میز که کلیه فعالیتها را باید تعطیل کنید.
این تعبیری است که تو صحبتهای این آمریکاییها اخیرا بود. آن نکتهای که جان ساورز گفت، گفت: ما اشتباه کردیم. میخواهم بگویم نوع رفتار ما در آن مقطع (سالهای 82، 83 و 84) طرف اروپایی را و آمریکایی را که پشت صحنه بودند و داشتند کار میکردند به این جمعبندی رساند که ایران ضعیف شده بر اساس این فهم و درک ضعیف شده، آمد چه کرد؟ همچین پیشنهادی را داد.
یعنی میخواهم بگویم (این نکته بسیار مهم است) ما در ادامه مسیر اگر به فکر این هستیم که چطور مدیریت بکنیم فشارهای آمریکا را و چطور روند را از این وضعیت خارج بکنیم، اولش این است که ما باید چه کنیم؟ ما باید آن چهرهای که از ما در ذهن دشمنانمان بهویژه آمریکاییها ترسیم شده، این چهره را پاک کنیم.
وقت میگوییم مذاکره حلال همه مشکلات است!
وقتی که ما میآییم رسما توسط عالیترین مقام اجرایی این کشور میگوییم مذاکره حلّال همهی مشکلات و مسائل است، برجام الگویی است برای حل همه مشکلات، این چه پیامی را به دشمن میدهد؟ چون برجام حالا ممکن است بیایم تو داخل بزکش کنیم بگوییم مثلا آفتاب تابان است، ابرگذران است بخواهیم برایش ترسیم بکنیم. بالاخره آمریکاییها که متوجه میشوند چه کار کردند با هستهای ما. آنها که نمیآیند بگویند حرفهای ما را بخوانند بگویند، اِ، عجب کلاهی سرمان رفته است! میدانند چه بلایی سر هستهای ما آمده. وقتی که ما میگوییم حاضریم برجام را تَکرار کنیم در موضوعات دیگر، خوب یکی از موضوعات موشکی است؛ میگوید پس ایران حاضر است که بپذیرد. یکی از مشکلاتی که آنها با ما دارند منطقه است. یکی دیگرش چیست؟ حقوق بشر. یعنی همهی نقاط قوتمان. خوب میبیند وقتی ایران میگوید حلّال همهی مشکلات مذاکره است این یعنی چی؟ یعن ایران ابزاری به نام ایستادگی و مقاومت و درایت ندارد. فقط مذکره میکند. مذاکره برای چی؟ برای واگذاری ظرفیتهای قدرتش. مذاکره برای این میکند! بیهدف که مذاکره نمیکند. آن موقع میشود مذاکره برای مذاکره؛ آن که دیگه در واقع نتیجهای نخواهد داشت.
اگر گفتی مذاکره حلال همه مشکلات است؛ طرف مقابل هم میگوید: الان راجع به موشکی مشکل نداری؟ اگر نداری برایت مشکل ایجاد میکنم.از متن
پس وقتی که شما توسط عالیترین مقامت این پیام را به طرف مقابل میدهی، به نظرت طرف مقابل باید چه برداشتی بکند؟ آیا جز این است که پس فشار بیشتر یعنی ایران بیشتر امتیاز میدهد؟ اگه غیر از این باشد باید تعجب بکنیم. وقتی که یک مقام عالی رتبه هستهای تو این کشور میآید با صدای رسا میگوید، با اشپیگل مصاحبه میکند که اگر آمریکا برجام را پاره کند ما به برجام پایبندیم، این یعنی چی؟ یعنی این که حتی اگر برجام را اگر آمریکا به هم بزند ما باز برجام را قاب میکنیم میگذاریم تو طاقچه کنار دیوان حافظ، هر روز صبح یک دو خط ازش را میخوانیم. احترام بهش میگذاریم. دشمن چه برداشتی به نظر شما خوب است از این [جمله] بکند؟ میگوید من برجام را هم به هم بزنم پایبند است، پس این [کشور] معلوم است خیلی ضعیف شده. این که آن میگوید من توی حتی [همین] برجام که همهش امتیاز او بوده، حتی همین یک ذره هم حاضر نیستم بپذیرم، میآید در واقع روی آن تمرکز میکند، یکی از دلایل اصلی اش این است. این تعبیری که سناتور تام کاتن دارد -که به اصطلاح یکی از متحدین ترامپ هم هست چون جمهوریخواه است- دقیقا همین نکته را میگوید. میگوید تو ارتش آمریکا به ما یاد دادهاند که اگر دشمن در برابرت زانو زد در کشتنش تردید نکن.
شما اگر در مقابل دشمن کوتاه بیایید، دشمن یقینا اخلاقمدار نیست که بگوید ایشان لطف کرده کمی کوتاه آمده من هم یک خورده زیاده خواهیام را کم کنم. آن میآید جلوتر. میدان مبارزهی جهانی میدان بهکارگیری ابزارهای قدرت است. اگر ابزارهای قدرتت را بهکار گرفتی میتوانی منافع ملیات را تامین کنی. میتوانی امنیت ملی را تضمین بکنی. اما اگر نه، شما گفتی که نه، من فقط دنبال توافقم، من دنبال مذاکرهام، مذاکره حلال همه مشکلات است؛ آن طرف مقابل میگوید: خوب مذاکره حلال همه مشکلات است؟ شما الان راجع به موشکی مشکل نداری؟ خوب اگر نداری برایت مشکل ایجاد میکنم. همین قانونی که اخیرا تصویب کردند. البته قبلش هم داشتند حالا بیشترش میکنند.
مذاکره یکی از ابزارهای دیپلماسیست؛ برای حفظ و ارتقای توان ملی و تثبیت امنیت ملی، نه واگذاری حقوق ملت!دکتر علی باقری
حالا این مشکل را شما حاضری با مذاکره حل بکنی یا نه؟ اگر حاضر نیستی باز بیشتر فشار میآورم. بالاخره تو گفتی با مذاکره مشکل را حل میخواهی بکنی دیگر. پس وقتی آمدی پای میز مذاکره آن وقت میگویم که من مطالبهام چیست.
اما وقتی که شما به دشمن این پیام را ندادی. این پیام را دادی که بعضی از حوزهها قابل مذاکره نیست. توان دفاعی یک ملت ناموس یک ملت است. هیچ ملت غیوری راجع به ناموسش حاضر به مذاکره نیست و ملت ایران در طول تاریخ ثابت کرده ملت بیغیرتی نیست. هر چند برخی روشنفکرنماها بخواهند اینجوری ملت را نشان بدهند. یک آدم غیرتمند در قهوهخانه حاضر نمیشود با یک لات سر کوچه راجع به ناموسش حتی بنشیند گپ بزند که بعضیا میگویند نه ما میخواهیم با آمریکاییها راجع به موشک گپ بزنیم. همچین چیزی اصلا جای مذاکره اصلا نیست. اینجا منطقه ممنوعه است. و این را دشمن باید بداند. از کجا میفهمد؟ از نوع رفتار طرف مقابلش. نوع نگاه ما، نوع مواضع ما، نوع استفاده ما از ظرفیتهای قدرت ما.
به قیمت محرومیت ابدی
بله، مذاکره یکی از ابزارهای دیپلماسی است. اما مذاکره ابزار برای دیپلماسی است برای چی؟ برای حفظ و ارتقای توان ملی. برای حفظ و ارتقای منافع ملی و تثبیت امنیت ملی، نه برای واگذاری حقوق. خوب اگر ما بخواهیم برویم مذاکره کنیم حقوق را واگذار کنیم، خوب اصلا مذاکره نمیخواهیم! خوب، همینجوری به همه چک سفید میدهیم دیگر! ما برویم مذاکره کنیم صد تا حق هستهایمان را به طرف مقابل واگذار کنیم؟ که برخی از این حقوق -دقت کنید- برخی که یعنی نصفش، از صد تا 48 تاش ابدی است! یعنی تا ملت ایرانی وجود دارد در طول تاریخ آینده که معلوم نیست چند میلیارد سال ممکن است باشد، ملت ایران از این حقوق برخوردار نیست. این افتخار دارد؟
من گفتم، یک جایی گفتم این کسانی که این برجام را امضا کردند و این حقوق ملت ایران را تا ابد واگذار کردند، اینها ظاهرا باید یک اطمینانی داشته باشند راجع به این که حضرت حجت قرار است در این یکی دو ساله ظهور کند، دنیا دیگر تمام میشود، بیایید در این یکی دو ساله خیلی بحث نکنیم!
ما مشکلمان با هواپیمای نو نیست، با قیمت این هواپیماست. میدانید قمیت این هواپیما چند است؟ این هواپیماها بهقیمت محرومیت ملت ایران در طول تاریخ آینده از خیلی از حقوقش است.دکتر علی باقری
ولی اگر دنیا ادامه داشته باشد که ادامه دارد ما خبر نداریم پایان دنیا کِی است، با چه رویی ما میخواهیم به آیندگان بگوییم که جوان آیندهای که 500 سال دیگر به دنیا میآیی، تو ایران و توی دانشگاهی مثل دانشگاه شریف میخواهی تحصیل کنی، بدان که تو راجع به رآکتور آب سنگین نمیتوانی فکرش را هم بکنی چون اجداد تو به خاطر این که سوار یک هواپیما بشوند این را واگذار کردند. که یک جا من گفتم بعضی وقتها -چون آقای رئیس جمهور چند جا این را متذکر شدند- که «بعضیها از چیز نو بدشان میآید. اصلا مثل این که مشکل دارند با چیز نو، خوب سوار نشید هواپیما!». آدم مومن انقلابی متدین از چیز نو به هیچ وجه بدش نمیآید، ما مشکلمان با هواپیمای نو نیست، با قیمت این هواپیماست. میدانید قمیت این هواپیما چند است؟ این هواپیماها بهقیمت محرومیت ملت ایران در طول تاریخ آینده از خیلی از حقوقش است. این قیمتش است.
قیمت آن یک میلیون، دو میلیون، 5 میلیون دلار نیست. حالا ممکن است بدهند یا ندهند هواپیماها را، من کاری با آن ندارم؛ اصلا همه هواپیماها را بدهند. این چجوری ممکن است توجیه بکنیم برای آیندههامان؟ بعد نسل آینده به ما نمیگوید که اینها آمدند برای این که یک هواپیما سوار بشوند، یک موز بخورند، یک زندگی راحتی داشته باشند، آمدند اصلا کل حقوق ما را دادند رفت؟
بعد آن وقت جوان آینده ما بخواهد تحصیل بکند تو این جاها، هیچ [کاری] نمیتواند بکند چون اصلا موضوعیتی ندارد و اگر علاقهمند خیلی بشود باید برود بیرون؛ تازه اگر اجازه بدهند، چون میدانید الان در خیلی از رشتهها ما تحصیل هم نمیتوانیم بکنیم. برای چی ما این را باید بپذیریم؟ آن دشمن باید فشار بیاورد، فشار میآورد، ولی ما قرار نیست بپذیریم فشار دشمن را.
حالا من عرضم این است که -عرضم را جمع بکنم چون حالا میخواهم گوش بدهم به فرمایش شما. راه منطقی و عقلانی و مدبرانه برای جلوگیری از جسارت دشمن و برای جلوگیری از افزایش زیادهخواهی دشمن این است که ما تصویری که از خودمان در ذهن دشمن ترسیم میکنیم تصویر مقتدرانه باشد. ما باید قاطعانه بگوییم مذاکره حلال همه مشکلات نیست. ما مذاکره نمیکنیم راجع به همه چیز. بعد این دشمن میفهمد که نه، اینجا نمیتواند. بعد مجبور است تسلیم بشود، همانطور که شد. مگر نشد؟ آمریکاییها در خیلی از عرصهها، شما برید ببینید تو تاریخ انقلاب اسلامی، ببینید چجوری در مقابل ملت ایران تسلیم شدند، با همه قدرتی که ادعا میکنند که دارند، که دارند.
گزینه نظامی، هرگز روی میز نبوده
باز دیروز دیدم یکی از روزنامهها زمینهسازی کرده برای این که مذاکرهای را به ملت تحمیل بکنند. دارد در واقع زمینهاش را فراهم میکند. یک آقایی مصاحبه کرده بود با تیتر بزرگ که ترامپ خطر جنگ را خیلی جدی دارد برای ایران. یعنی چی؟ یعنی همان حرفی که میزدند برجام تهدید جنگ را از ایران برد. میگویند ببخشید یک تهدید دیگر هم آمده که میخواهد جنگ بشود اگه میخواهید جنگ نشود، یک اماننامه دیگر باید امضا کنید. در صورتی که نه آن وقت موضوع جنگ در واقع جدی بود در [بین] آمریکاییها، نه الان. آن موقع خود اوباما توی صحبت هایش تصریح میکند که ما نمیتوانیم بجنگیم با ایران! اصلا تصریح میکند. یک چیزی به اصطلاح عرض به حضور شما که من این را یک جای دیگه هم گفتم. این را برایتان بخوانم حرفی را که اوباما میزند سال 92: «اگر ما میتوانستیم گزینهای را پدید آوریم که در آن ایران تکتک پیچومهرههای برنامه هستهایاش را برچیند و احتمال داشتن برنامه هستهای را برای همیشه فراموش کند و بدین ترتیب از همه توانمندیهای نظامیاش نیز خلاص شویم آن را انتخاب میکردم. اجازه دهید. من میخواهم مطمئن شوم که همه این موضوع را بفهمند و آن این که آن گزینه نظامی در دسترس نیست و از این رو ما ناچاریم با توجه به گزینههای در دسترس تصمیم گیری کنیم.»یک مصاحبه مشترک داشت اوباما با کامرون در سال 93. کامرون رفته بود آمریکا در آن جا دی ماه 93 مذاکرات هنوز به نتیجه نرسیده بود -در تیرماه 94 برجام نهایی شد، یک مقداری اخلال در مذاکرات پیش آمده بود- خبرنگار از کامرون سوال میپرسد که آقای نخست وزیر انگلیس اگر به اصطلاح این روند به نتیجه نرسد و به هم بخورد گزینه بعدی چیست؟ کامرون جواب میدهد: -حالا اوباما [هم] کنارش ایستاده است- «اگر گفتوگوهای کنونی شکست بخورد، آنگاه آلترناتیو بعدی ما وضعیت جنگی است.» تا این حرف را میزند اوباما که کنارش ایستاده میگوید: «یک دقیقه اجازه دهید، من یک نکتهای بگویم.» اوباما میگوید: «من این را نمیگویم، تَکرار میکنم من این را نمیگویم که اگر مذاکرات با ایران شکست بخورد آلترناتیو بعدی ما جنگ خواهد بود. ما به دنبال گزینههای دیگر هستیم.» همان دیپلماسی و اینها. یا رابرت گیتس (که وزیر دفاع آمریکا بود چند دور، حداقل دو دور) بیبیسی در همان سال 93 از او میپرسد که در زمان وزارت شما آمریکا تا چه حد به حمله به ایران نزدیک شده بود. بعد او پاسخ میدهد: «به نظر من چه در زمان بوش و چه در زمان اوباما ما اصلا به گرفتن چنین تصمیمی نزدیک نشده بودیم.
هستهای نماد درک و فهم یک نظام دینی برای پیشرفت و ارتقای رفاه جامعه است.دکتر علی باقری
این وضعیت، بعد یک دفعه میآیند تحمیل میکنند یک همچین توافقی را، بعد میگویند ای مردم درست است این خیلی اشکال دارد ولی اگر این نبود میدانید چی میشد؟ میگویند چی میشد؟ میگوید جنگ میشد! مردم میگویند خوب الحمدلله باز اقلاً جنگ نشد باز عیب ندارد حالا یک ذره حقوقمان را دادیم، حقوق هم که مال ما نبود، مال آینده هاست. کی به کیه! چون برخیشان آمدند گفتند ما چیزی را از دست ندادیم. مثلا فرض کن راجع به پلوتونیوم. پلوتونیم مال سلاح است. یکی از همین آدمهای هستهای (مسئول است البته، دانشمند نیست! مسئول است). ببخشید مگر دانش بشر در حد فهم و درک شما یا فهم و درک کنونی بشر است؟ ممکن است بعد بشر پیشرفت کند در علم. میبینید مثل این میماند که مثلا زمان قاجار که آقا هم تعبیر کردند که یک عدهای میگفتند این ماده سیاه بد بود عفن چیست؟ بیایند آنجا مثلا به فلان شاه قاجار اشکال کنند بگویند چرا این امتیازها را دادی به انگلیس یا فرانسویها یا روسها؟ بعد یک عده بیایند بگویند این چیست؟ ماده بد بود! تازه آتشش هم میگیرد بو هم میگیرد، دود میکند! ببرند اصلا دلشان خوش باشد! آن وقت ما الان داریم به آنها میخندیم! بعدیها هم به ما میخندند ولی خیلی زودتر! خیلی زودتر به ما میخندند که آقا، پلوتونیوم استفادهاش فقط نظامی نیست، همین الان استفادهی غیرنظامی دارد! همین الان! بعدها که قطعا ممکن است دهها استفاده دیگر [هم] داشته باشد.
بعد برخیها با لباس دانشگاهی بیایند بگویند که نه! ما که سوخت فسیلی داریم! برای چی دنبال هستهای باشیم؟ اولا سوخت فسیلی که داریم، کی گفته که از این سوخت باید برای آتش زدن استفاده بکنیم؟ کی همچین اجازهای را به ما داده؟ ثانیا این سوخت دو روز دیگر تمام میشود، 10 سال دیگر تمام میشود، 50 سال دیگر تمام میشود، 200 سال دیگر تمام میشود؛ بالاخره تمام میشود! آن موقع باید چه کار کنیم؟ باید برویم گدایی کنیم از آنها راجع به انرژی؟ ثالثا همین گازی که ما داریم الان مصرف میکنیم که میگذاریمش اینجا روشنش میکنیم از صبح تا شب دارد آب جوش برای ما درست میکند که یک چایی باهاش بخوریم، داریم آتشش میزنیم، این ازش دهها فراورده پترو شیمی در میآید. کدام عقل سلیم میگوید ما بیاییم همچین استفادهای ازش بکنیم؟ میرویم از انرژی تجدیدپذیر استفاده میکنیم. که یکیش مال هستهای، انرژیهای دیگر هم هست. چطور در واقع یک آدم دانشگاهی به خودش اجازه میدهد همچین حرفی را مطرح بکند در عرصه جامعه دانشگاهی امروز؟
دشمن قاعدتا باید روی نقاط ضعف ما تمرکز ولی روی نقاط قوت ما تمرکز کرده، و یک عده از خودمان میخواهند ما این را از دست بدهیم.دکتر علی باقری
هستهای نماد فهم و درک یک نظام دینی برای پیشرفت و ارتقای رفاه جامعه است. هستهای که ربطی به حوزه ندارد، هستهای مال دانشگاه است. موشکی مال دانشگاه است. اگر دَرِ هستهای و موشکی کامل تخته بشود اصلا لطمهای به حوزه نمیخورد، چون حوزه، حوزهاش یک چیز دیگر است. دانشگاه [است که] تعطیل میشود. نظام دینی -دقت کنید- نظام دینی فقط برای ارتقای معنوی جامعه کار نکرده و نمیکند؛ آمده تو این عرصهی رفاه عادی جامعه نهتنها کار کرده و فعالیت کرده و ایران را تا اینجا رسانده که دشمنها دارند بهش حسد میورزند، بلکه در مقابل آن مقاومت میکند. بعد یک عدهای میخواهند با لباس روشنفکری بیایند بگویند اصلا اینها را ما برای چی داریم؟
برای در واقع تامین نیازهای یک جامعه پیشرفتهاست. چون نظام دینی همهی ابعاد را دارد میبیند و ما نباید در مقابل این به هیچ وجه کوتاه بیاییم. آقا هم فرمودند ما ظرفیتهای قدرتیمان را به هیچ وجه حاضر نیستیم از دست بدیم.
و این نکته هم در پرانتز، من عرضم را تمام بکنم. دشمن این را -دقت بکنید خیلی به نظرم نکته مهمیست- دشمن قاعدتا دشمن ماست، باید روی نقاط ضعف ما تمرکز بکند دیگر. ولی دشمن آمده روی نقاط قوت ما تمرکز کرده و ما نقاط قوتمان را میخواهیم از دست بدیم و یک عده میخواهند بگویند ما این را از دست بدهیم. هستهای نقطه قوت ما بود. تبلور پیشرفت دانش، فناوری و صنعت در کشور بود. بدون سابقهای در قبلش. سابقه داخلی نبود؛ بله ما یک قراردادی بسته بودیم با خارجیها که بیایند یک کارهایی بکنند ولی خودمان در داخل نداشتیم. موشکی دقیقا همینطور.
و بقیه علوم و فنون دیگری که در عرصههای مختلف ما پیشرفتهای عینیاش را داریم میبینیم. منطقه باز یک جلوه پیشرفت ماست. نکته مهم این است که ریشهی همهی این پیشرفتها، پایبندی و التزام به مبانی انقلاب اسلامی و نظام دینی است. این به نظرم نکته بسیار مهمیست و دشمن میخواهد این را از ما بگیرد؛ یعنی پایبندی را میخواهد سست کند. یک عدهای هم در داخل در همین چارچوب کار میکنند. نگاه کنید ما موشکیمان و هستهایمان (شما این دو تا را یک دقیقه بهش دقت کنید) ما قبل از انقلاب همچین توانی را نداشتیم. از زمانی که انقلاب هم پیروز شد حداقل تو این دو عرصه ما تحریم شدیم کامل. حتی تحریمهای اعلامی و رسمی هم که نبود به ما نمیدادند. ولی جوانهای این مملکت آمدند، در چه شرایطی، تو شرایط جنگ! ما موشکی را سر جنگ بهش نائل شدیم. ما دست خالی وارد جنگ شدیم با توانمندی بالای نظامی از جمله توانمندی موشکی از جنگ خارج شدیم. این توانمندی از کجا آمده؟ آیا با ارتباط ما با بیرون بوده؟ ما با بیرون تعامل داشتیم؟ این بحثی که مطرح میکنند باید با جهان [تعامل داشت]، بله کسی مخالف تعامل نیست، آقا هم فرمودند ما نگاهمان تعامل گسترده با جهان است. ولی در عین حالی که ما تعامل گسترده با جهان را داریم و بهش هم باور داریم ولی نکته اصلی این است که ما اتکا روی پای خودمان باید داشته باشیم.
در خودروسازی با بیرون تعامل داشتیم ولی پسرفت کردیم؛ در هستهای و موشکی بر توانمندی جوانانمان تکیه کردیم و قدرتمند شدیم.دکتر علی باقری
ما در پیشرفتمان توی هستهای و موشکی به خاطر اتکا به توانمندی خودمان بود. شهید تهرانیمقدم که بهحق پدر موشکی ایران است، ایشان مثلا یک تحصیل کردهی -نمیدانم- یکی از دانشگاههای آمریکا یا اروپا بود؟ نه، تحصیل کردهی دانشگاههای همین داخل خودمان بود. آیا مثلا ایشان دانش و فن ساخت موشک را داشت؟ نه، نداشت. آن روح مسیحایی امام بود که در قلب جوانهای این ملت دمیده شد و آنها را با اعتماد به نفس ملی توانمند کرد و آنها آمدند در واقع یک کاری را کردند که شما میآیید و میبینید ایران توی هستهای و توی موشکی در کشورهای تراز اول دنیا قرار گرفته. بعد شما میآیید میبینید ما توی خیلی از عرصههای دیگر این پیشرفت را نداریم.
علتش همین است. به خاطر این که این گفتمان و این التزام به مبانی دین و انقلاب در آن جاها نبوده. یا کم بوده. آن جاها پیشرفت نکردیم، در صورتی که ما تعامل گسترده هم داشتیم با دنیا.
مثلا صنعت خودروسازی ما. تعامل گسترده هم داشته از اواسط دهه 40 که صنعت خودرو آمده تو ایران تا الان ما تعامل گسترده داشتیم. تو همه قراردادهایش هم مینویسند که باید انتقال فناوری صورت بگیرد. آیا ما واقعا توانستیم یک خودروی تراز شان این ملت را تولید بکنیم؟ نه! همین الان اگر بیایند بگویند که کسانی که در این جلسه نشستند فرض بفرمایید که مثلا به یکی بخواهند یک جایزهای بدهند، مثلا هر کسی که چرت نزده بهش جایزه میدهند! بعد میگویند این جایزهاش هم دم در است، کسی که برنده است میگویند جایزه شما دم در است، یک پراید تولید 96 و یک پراید تولید 76 کدام را میخواهی؟ میگوید 76 میخواهم! یعنی ما آنجا نهتنها جلو نرفتیم دنده عقب آمدیم!
قرارداد داشتیم با بیرونیها، هم تعامل داشتیم، هیچ مشکلی هم نداشتیم، شما یک قرارداد نشان بدهید که توی آن قرار داد نوشته شده باشد که ما با یک طرف بیگانه مذاکره کردیم و توی آن قرارداد آمده که آن طرف بیگانه به ما فناوری هستهای یا فناوری موشکی بدهد، حتی یک پیچ هستهای یا موشکی بدهد. اصلا قراردادی وجود نداشته چون آنها اصلا به ما چیزی نمیدادند.
اما ما توانستیم این را محقق بکنیم. یعنی این ادعا نیست. نگاه کن بعضی وقتها ممکن است این یک ادعا باشد میشود خیلی چیزها را ادعا کرد. این عینی است. چون موشک شما رفته از بالا سر خاک عراق رفته تو همان نقطهای که تونل استقرار رهبران داعش بوده آنجا فرود آمده و از در این تونل رفته از در دیگرش انفجارش آمده بیرون. این توانمندی عینی وجود دارد. توانمندی عینی وجود دارد که شما توانستید اورانیوم با غنای 20 درصد را تولید کنید و صفحهی سوخت که مبتنی بر آن هست را بتوانید بسازید و رآکتور تحقیقاتی تهران بر اساس آن کار بکند.
آن وقت باید خیلی ترسید، آن وقت باید نگران بود
این یک واقعیت است. این قابل انکار نیست. حالا شماها که فنی هستید قطعا بهتر از من ظرافتهای این کار را میدانید، پیچیدگیهایش را میدانید. این بر چه اساسی به وجود آمده؟ به خاطر وجود یک کسی مثل شهید طهرانیمقدم که یا یک کسی مثل شهید علیمحمدی یا کسی مثل شهید شهریاری یا کسی مثل شهید احمدیروشن یا شهید رضایینژاد. اینها بودند که این را توانستند، این بار سنگینی که یک عده فکر میکردند محال است برداشته بشود، برداشتند و به سر منزل مقصود رساندند. ولی در خیلی جاهای دیگر ما مشکل داریم.
...میگوید این شعارها یک سال، دو سال، نه 38 سال. ببخشید آقای محترم، این شعارها جز استقلال است؟ جز آزادیست؟ جز جمهوری اسلامیست؟ جز نفی سلطه بیگانه است؟ آن وقت اگر این شعارها خاموش بشود چه اتفاقی میافتد؟
این به خاطر این است که آن تفکر آنجا رسوخ نکرده. بله دشمن به دنبال این است که -و یک عدهای متاسفانه در داخل دارند همین مسیر را میروند که- بنیانهای التزام به مبانی انقلاب اسلامی را که در چارچوب گفتمان امام هست، سست بکنند. بعد یک مقام عالیرتبه ما میآید میگوید که تو هر انقلابی یک شعارهایی وجود دارد این شعارها مال شش ماه، یک سال، دو سال، نه 38 سال. ببخشید آقای محترم، این شعارها چیست که 38 سال ادامه دارد؟ آیا جز استقلال است؟ آیا جز آزادیست؟ آیا جز جمهوری اسلامیست؟ آیا جز نفی سلطه بیگانه است؟ این شعارها باید خاموش بشود؟ آن وقت اگر این شعارها خاموش بشود چه اتفاقی میافتد؟ آن وقت آمریکا دیگر اصلا هیچ سدی در مقابلش نیست. چون این شعارهاست که آنها را نگه داشته. این شعارهاست که باعث شده که توانمندیهای ما تو عرصههای مختلف ارتقا پیدا کند. این شعارهاست که باعث شده تمامیت ارضی کشور حفظ بشود. این شعارهاست که باعث شده که امنیت ملی ما تضمین بشود. با چه عنوانی جوانهای این مملکت توی هشت سال جنگ بلند شدند رفتند بدون در واقع هیچ چشم داشت مادی رفتند آن جا جانشان را فدا کردند؟ چرا رفتند؟ به خاطر هخامنش و خشایار رفتند؟ یا به خاطر مبانی دینی رفتند؟ به خاطر امام حسین رفتند؟ به خاطر قرآن رفتند؟ به خاطر حضرت امیر رفتند؟ به خاطر حضرت زینب رفتند؟ الان چه کسانی هستند که دارند از امنیت ملی این کشور در سوریه و عراق دفاع میکنند؟ آنهایی که میآمدند در خیابانهای تهران شعار میدادند که جانم فدای ایران کجایند؟ بیایند جانشان را فدای ایران کنند! کجایند؟ آنهایی که شعار میدادند جانم فدای ایران، بروید یک قبر پیدا کنید، روی سنگ قبرش نوشته باشد این همانی بوده که میگفته است جانم فدای ایران؟ کجایند آنها؟
چه کسانی بودند که جانشان را فدای ایران کردند؟ همینهایی که ملتزم بودند به این مبانی. مبانی انقلاب و مبانی دین. اینها باعث شدند که این کشور اینجوری علیرغم همه فشارها و تحریم ها و تهدیدها نهتنها، نهتنها عقب نشینی نکند بلکه پیشرفت بکند. بعد امروز، امروز بعد از 38 سال از پیروز انقلاب اسلامی، آمریکا میگوید ایرانی که تو این همه تحت فشار بودی تحت تهدید و تحریم بودی تو رفتی به توانمندی هستهای رسیدی؟ من باید این را ازت بگیرم، تو رفتی به این توانمندی موشکی رسیدی؟ من باید این را ازت بگیریم. تو آنقدر قدرتت زیاد شده که حضور و نفوذ منطقهایات از فلسطین و لبنان و عراق و سوریه و یمن و بحرین فراتر رفته؟ درواقع باید خودت را جمع کنی تو این عرصهها، نباید حضور داشته باشی. این درواقع هم محصول آن است. محصول این تفکر است. محصول این التزام به مبانی ارزشهاست که توانسته یک همچین قدرتهایی را ایجاد بکند که حتی اگر تهدید و تحریم هم بوده این قدرت توانسته بیشتر متولد بشود.
پس راه حل ما -آخرین عرض من این است که- راه حل مقابله با دشمن، همانطوری که آقا فرمودند، عدم اعتماد به بیگانه در عرصه سیاسی و عدم اتکا به بیگانه در عرصه اقتصادی است. اگر ما اعتماد به دشمن نکنیم و روی پای خودمان بایستیم، همانطور که توی دهها عرصه پیشرفت کردیم، باز هم پیشرفت میکنیم و آنها هیچ غلطی نمیتواند بکنند. اما اگر خدای نکرده روحیه محافظهکاری، سازشگری، ترس و واهمه از هیبت دشمن توی ما بخواهد رسوخ بکند و یک عده میخواهند بر این بدمند و ما هم ساکت بمانیم، آن وقت باید خیلی بترسیم، آن وقت باید نگران باشیم.