پول و بانک

محمد علی خادم سهی

«تضعیف پول ملی با خلق نقدینگی از هیچ، اخلاقا معادل رقیق کردن شیر با آب است»

هنری هازلیت

همه‌ی ما می‌دانیم که پول ارزش ذاتی ندارد. یعنی هیچ‌کس پول را برای پول به‌دست نمی‌آورد! برخلاف پول، کالاهای دیگری هستند که از ارزش ذاتی برخوردارند: طلا، مسکن، خودرو و ... . اما پول اعتبار خود را از کجا به دست می‌آورد؟ یعنی چه می‌شود که مردم به «پول» اطمینان پیدا می‌کنند و حاضر می‌شوند کالاهای با ارزش خود را با چند اسکناس و یا چند صفر بیشتر جلوی موجودی حسابشان در فلان بانک معاوضه کنند؟ پاسخ ساده است: چون بقیه‌ی مردم جامعه برای اون چند اسکناس و یا اون عدد چند رقمی موجودی حسابمان ارزش قائل اند و حاضرند به‌ازای دریافت آن‌ها، کالای خود را در اختیار ما قرار دهند. اما چرا بقیه‌ی مردم حاضرند این اسکناس ها را جای کالاهایشان بپذیرند؟ چون میتوانند با آن کالای جدید بگیرند.

سوال بعد: چه شده که پول در بین مردم رواج پیدا کرده است؟ داستان از این قراراست که مردم از ابتدای شکل‌گیری تمدن‌ها، کالاهای (با ارزش ذاتی) خودشان را با هم‌دیگر مبادله می‌کردند. خصوصاً از طلا در چنین مواقعی زیاد استفاده می‌شده است. از آنجا که حمل و نقل طلا هم پر ریسک و هم هزینه‌بر بوده (مثلا باید چند شتر بار می‌کردند!) افراد یا مجموعه‌هایی پیدا می‌شوند که از مردم طلا می‌گرفتند و رسیدی به آن‌ها می‌دادند که هر موقع بخواهند با آن رسید میتوانند طلاهای خود را پس بگیرند. بقیه‌ی ماجرا قابل حدس است، مردم دیگر برای مبادله‌های خود از آن رسیدها استفاده می‌کردند! این رسیدها همان پول‌های فعلی‌اند و آن مجموعه‌ها در حکم بانک‌های امروز.

از این مقدمه مشخص می‌شود که اعتماد مردم به پول چیزی است که موجب رایج شدنِ استفاده از آن می‌شود. با خدشه‌دار شدن این اعتماد، اتفاقات بدی برای آن جامعه می افتد. در کشور ما این اعتماد خدشه‌دار شده است. چرا می‌گویم خدشه دار شده؟ در ادامه توضیح می‌دهم، اما اول باید دید که مشکل از کجا شروع شده است؟

به مثال قبل برمی‌گردیم. فرض کنید در جامعه‌ی ذکر شده، عده‌ای شروع به جعل آن رسید‌ها بکنند! آن هم در مقیاس بزرگ. مثلا کار به جایی برسد که نصف رسیدهای موجود در جامعه جعلی باشد. در ضمن فرض کنید رسیدها به‌گونه‌ای جعل شده‌اند که رسید اصلی از رسید جعلی قابل تشخیص نباشد. حال چه می‌شود؟

تا سال قبل که مثلا هنوز هیچ رسید جعلی در جامعه نبود، ده نفر بودند که «رسید» به دست در بازار اسب فروشی حاضر به خرید اسب ها بودند. اما امسال آن ده نفر شده‌اند بیست نفر (یا به‌طور معادل، «رسید» های دست آن ده نفر دو برابر شده)! وقتی اسب‌فروش این شرایط و این همه آدم را که برای خرید اسب آمده‌اند، می‌بیند، قیمت اسب‌هایش را دو برابر نکند یک‌ونیم برابر می‌کند! و همین طور است بقیه‌ی کالاها. این یعنی ارزش آن رسیدها کم شده است. اما یک سوال؛ مگر قرار نبود که هر رسید مابه‌ازای واقعی طلا داشته باشد؟ پس یعنی ارزش طلا کم شده؟ جواب: قرار بود رسیدها مابه‌ازای طلا داشته باشند، اما تا زمانی که رسید جعلی در جامعه نبود، الان اصلا به اندازهی نصف رسید های موجود، طلا هست.

در شرایط موجود، آن «رسیدها» همین «تومان»های دست من و شماست و آن مجموعه‌هایی مورد اعتمادی که به ازای طلا به افراد رسید میدانند، به نوعی همین بانک ها هستند. اما چه کسی «تومان» جعل کرده؟! جواب گریه‌آور است! معتمدین مردم، یعنی بانک ها! چطور؟ تحقیقش با خود شما. برای راهنمایی به این نکته دقت کنید که بانک‌ها دو وظیفه‌ی اصلی دارند: سپرده‌پذیری، اعطای تسهیلات. در اقتصاد ما، سپرده‌ها سود قطعی دارند و تسهیلات بهره‌ی قطعی. پرداخت سود سپرده بر عهده‌ی بانک است که همواره پول مردم در دست اوست، یعنی کسی که سپرده گذاشته بعد از اینکه به سپرده‌اش سود تعلق می‌گیرد، معمولا باز هم درصد بالایی از پول خود را در بانک می‌گذارد و این بسیار به نفع بانک است. پس بانک فقط باید کاری بکند که سپرده‌گذار پول خود را از بانک خارج نکند. اما تسهیلات‌گیرنده که قرار است با پول خود کار کند نمی‌تواند آن‌گونه که بانک سرِ سپرده‌گذاران شیره می‌مالد، سر بانکی‌ها شیره بمالد😊 و باید بعد از مدتی بدهی خود را به بانک بدهد و اگر ندهد هم پدر خودش در میاید هم بانک! بله، از آنجا که بانک برای پرداخت سود سپرده‌ها روی سود این تسهیلات حساب باز کرده است، این اتفاق ترازنامه‌ی بانک را به قهقرا می‌برد و این موجب افزایش انگیزه‌ی بانک‌ها برای «استمهال» میشود! اما بانک ها چطور زنده‌اند؟ با ترفند پانزی. در مورد این کلمات تحقیق کنید! (نکته‌ی جالب دیگر، مخالفت شدید اسلام با رباست! بخوانید سود قطعی، همانکه باعث همه‌ی بدبختی‌هایمان شده، اگر نفهمیدید چرا، پاراگراف بالا را با این دید بخوانید که علت العلل مشکلات رو پیدا کنید😊)

بگذریم. پس پول در جامعه زیاد می‌شود بدون آنکه طلایی (یا هر کالای دیگری) به اندازه‌ی آن پول در جامعه باشد.

وقتی به شیر موجود در یک ظرف آب اضافه می‌شود، حجم شیر افزایش پیدا نمی‌کند اما حجم مایع سفید رنگ جدیدی که بسیار شبیه شیر است زیاد می‌شود. شیر، همان میزان درآمد (یا تولید ارزش افزوده) واقعی مردم در جامعه است. آب همان نقدینگی خلق شده از هیچ است.کل محتوای این ظرف (نقدینگی کل) بین مردم تقسیم میشود و درآمد یکایک مردم سالانه 25% (نرخ سود بانکی) افزایش پیدا می‌کند بدون اینکه تسهیلات‌گیرندگان (که قرار است نرخ رشد اقتصادی نشانه‌ی موفقیت آنها باشد) چنین رشدی بکنند! آن‌ها سالانه حداکثر 5 تا 8 درصد رشد کنند (نگاهی به آمار نرخ رشد اقتصادی 5 سال گذشته بیندازید)! این یعنی قاطی‌شدن آب زیاد با شیر موجود در ظرف. این یعنی دروغ پنهانی، اتفاقاتی که این روزها شاهد آن هستیم همه از همین جا نشات می‌گیرد نه تحریم و غیره. بدانید که مسائل خارجی صرفا به عنوان کاتالیزور تخلیه‌ی نقدینگی عمل می‌کنند. مشکل اصلی از داخل است!