سیاست خارجی
محمد علی خادم سهی
جنگ صفین: مالک اشتر چند قدم به خیمه معاویه داشت.حکومت علی، واقعا در قدرت بود و معاویه در ضعف.فرستاده ای آمد و گفت دست نگه دار؛که عده ای شمشیر زیر گلوی امامت گذاشته اند و خواستار حکمیت شده اند.
مالک در نزدیکی پیروزی بود.به فرمان رهبرش دست کشید.
تعدادی از یاران خواستار حکمیت بودند!چاره ای نبود.امام پذیرفت که حکمیت باشد.چون خیلی ها حکمیت را میخواستند.
قرار بر این شد که از هر دو طرف، حکمی انتخاب شود برای حکمیت.امام، مالک و ابن عباس را پیشنهاد داد.هر دو شجاع و زیرک بودند.اما آنها که از جنگ دست کشیده بودند و خنجر زیر گلوی امامگذاشته بودند، ابوموسی را پیشنهاد دادند.
مخالفت نمود، اما اصرار کردند و امام مجبور شد بپذیرد، چون اغلب اطرافیان با ابوموسی موافق بودند.ابوموسی مسلمانی عابد و زاهد بود، اما بسیار سادهلوح.
از آن طرف اما، عمروعاص آمد، زیرکترین یار معاویه
ابوموسی و عمروعاص
جلسه شروع شد.
ابوموسی امام را تا حدی قبول داشت.اما حکمیت است دیگر.باید مقداری کوتاه می آمد.گفت علی خلیفه نباشد، معاویه هم نباشد!(علی، امام برحق!نادان تو قدرت داری٬ یاران علی، تا کنار خیمه ی معاویه رسیده اند!کلی شهید شده اند!معاویه چه دارد اصلا؟!
بگذریم.)
عمروعاص پذیرفت.قرار براین شد که بعد از این، جلسه ای بگذارند و خلیفه را انتخاب نمایند.