منطقه غرب آسیا

رضا قاسمی‌پور

5 ژوئن 2017 قطع روابط دیپلماتیمک 4 کشور عربی (عربستان، بحرین، امارت‌و مصر) به محوریت عربستان سعودی با قطر اعلام شده و تمامی راه‌های زمینی، هوایی و دریایی کشور‌های فوق با قطر نیز مسدودمی‌‌شود واین امیرنشین کوچک عملا در محاصره‌ای بی‌سابقه قرار می‌گیرد.

در تحلیل اولیه آن‌چه به نظر می‌‌رسد تقابل سلفیّت و تفکر اخوانی است . قطردر سال‌های اخیر باپشتیبانی‌های مالی فراوان خود از جمعیت اخوان المسلمین و هم‌چنین با جذب علمای اهل سنتی چون قرضاوی سعی کرده خود را ماًوای این جریان که دست بر قضا با‌روی کار آمدن سیسی از محل اصلی خود مصر نیز رانده شده‌اند نشان دهد. روابط گسترده با ترکیه و حمایت از گروه‌هایی همچون حماس و حمایت از آن‌چه بهار عربی خوانده می‌‌شود نیز خود شاهدی بر این مدعاست. عربستان نیز در سوی دیگر ام‌القری جریان سلفیّت شناخته شده و پرچم‌دار آن نیز خوانده می‌‌شود . سلفیّت عربستانی گویا رابطه خوبی با تفکر اخوانی ندارد، زیرا اخوان از انقلاب‌های منطقه حمایت می‌‌کند و قائل به دموکراسی و آزادی بیان است. از سوی دیگر مسئله سوریه که تا چندی پیش نقطه مشترک دو کشور بوده، اکنون  به بن‌بست رسیده است؛ پس اختلافات دیرینه سر باز می‌‌کند و شد آن چه شد.

آیا این تمام داستان است؟

 شبکه قطری

پس از جنگ خلیج فارس و مواضع سرسختانه اخوان در مقابل نیرو‌های آمریکایی ضد صدام، این جریان به شدت با دولت عربستان درگیر شد و همین درگیری موجب قطع دسترسی به مهم‌تریم منابع مالی اخوان، یعنی سلمان و نایف و عبداالله و دیگر شاهزادگان نزدیک به طیف اخوان شد. این‌جا بود که امیر تازه‌به‌قدرت‌رسیده قطر، برای آن‌ها، از جمله اخوانی‌های سعودی غریبه‌دروطن، سنگ تمام گذاشت.

ارتباطات گسترده با شبکه‌های تندرو سلفی-اخوانی، درد‌سرهای زیادی را برای سعودی‌ها به‌دنبال داشت. یکی از این شبکه‌ها به رهبری «حوالی» و «العمر» توانست طیف وسیعی از سلفی‌های سنتی شبه جزیره را به خود جلب کرده و در مقابل دولت قرار دهد. این‌طیف بعد‌ها شکل سازمان‌یافته‌تری گرفت و «رابطه علماء المسلمین»  را برای گردآوری همفکران خود تأسیس نمود. ارتباطات این جریان پرسروصدا با قطر چیزی نبود که از دید دولتی‌های نگران مخفی بماند. در مقابل این جریان، حلقه «احمد الصویان» زیرک‌تر بود. این حلقه فعالیت‌های زیرپوستی خود را به‌خصوص در مدارس، دانشگاه‌ها و حلقات تحفیظ ادامه داد و بخش زیادی از اعضای آن‌ را می‌‌توان در میان گردانندگان «مجله البیان» یافت.

این دو، تنها شبکه‌های اخوانی مورد حمایت قطر نبودند. آل‌ثانی به شدت تحت تاثیر اسلام نواخوانی قرضاوی بود و او هم، نیروهای خودش را در عربستان داشت. سلمان العوده، سایت «اسلام الیوم» را که اکنون محبوبیت زیادی میان سعودی‌ها پیدا کرده است، راه انداخت. این مجموعه با شروع بیداری اسلامی به میان معرکه آمد و با راهبری پروژه النهضه خطر آن‌ها به عنوان اتاق فکر انقلاب در عربستان برای نظام حاکم به خوبی مشخص شده بود.

بازیگر بعدی، لیبرال‌ها هستند.کسانی که در صحبت‌های سران سعودی علیه دشمن قطری، نامشان از حمد یا تمیم بیشتر شنیده می‌‌شود. در راس آن‌ها، عزمی بشاره مسیحی فلسطینی است که توانسته رهبر جریان چپ پان‌عرب شود. جریانی که به واسطه رویکرد انتقادی‌اش نسبت به استبداد حاکم برکشور‌های عربی، با کمک قطر توانسته نقش مهمی را در این زمین بازی کند.

بدین ترتیب با سه نوع تشکیلات فکری-رسانه ای مواجهیم که میان لیبرال‌ها و اسلام‌گراها تقسیم شده است . بخشی از این تشکیلات، توسط چپ‌گراها اداره شده، بخشی توسط اسلام‌گراها و بخشی دیگر نیز توسط هر ‌دو جریان؛  که شبکه الجزیره، ستاره رسانه‌های اداره شده توسط دو تشکیلات است. این تجمیع جریان‌های گوناگون، قدرت بی‌نظیری در جهت‌دهی افکار عمومی ضد نظم منطقه به قطر داده و بغض دول محافظه‌کار عرب از این موضوع نیازی به توضیح ندارد.

 

شبکه اماراتی

بازیگر جدید و همواره مورد غفلت این میدان، شیخ‌نشین کوچک، امارات است. آن‌ها وقتی به‌خود آمدند که دیدند همسایه‌شان علی‌رغم سرعت رشد کم‌تر، اثرگذاری منطقه‌ای به‌مراتب وسیع‌تری دارد؛ تا حدی که دشمن آن‌ها که مورد حمایت قطر بود به‌شدت در حال فعالیت در امارات بود. اخوان امارات حتی گرو‌ه‌هایشبه نظامی را برای نابودی دولت به‌وجود آورده بود.

اماراتی‌ها کار را از سال 2000 و با احداث شهرک رسانه‌ای دوبی آغاز کردند و دو غول رسانه‌ای سعودی، گروه روتانا و ام بی سی -که العربیه تنها یکی از زیرمجموعه‌های آن‌هاست- با خرج شاهزاده‌های لیبرال عربستانی در همین شهرک آغاز به کار کردند. بهتدریج، دوبی جای لندن و بیروت را برای لیبرال‌های عرب گرفت. زیرا عربستان جایی نبود که بتوان به راحتی چنین حرف‌هایی را در آن زد. چوندولت عربستان باید ملاحظه طیف مذهبی خود را می‌‌کرد و لبنان و بیروت هم جایی نبودند که بتوان تحولات خلیجی را از آن‌جا مدیریت کرد. پس امارات بهترین مکان برای اجرای این برنامه بود، دولتی که هم مدلی جذاب برای توسعه‌ی این برنامه بود و هم ملت قابل‌ذکری برای مخالفت نداشت.

با شروع این مدل، دبی مکانی شد برای تجمّع نویسندگان لیبرال عرب. جایی که پس از رونق العربیه و با حمایت دولت امارت مرکز مطالعاتی «مسبار» شروع به فعالیت کرد. مرکزی که کار آن مطالعه‌ی حرکت‌های اسلامی و به عبارت دقیق‌تر، نقد آن‌هاست. «مسبار» اکنون در کار خود بسیار موفق و با موسساتی چون بروکینز قابل مقایسه است. این موسسه اکنون با به‌کارگیری نواندیشان سعودی که سابقا رادیکال بودند به خوبی توانسته است شک به جان اسلام‌گرایی سعودی بیندازد، به‌طوری که ساختار رسمی مذهب در عربستان‌سعودی دائما زیر تیغ نقد اماراتی‌هاست.

اماراتی‌ها خوب می‌‌دانستند که بدون پشتوانه‌ی مذهبی، تصاحب ملت‌ها در خاورمیانه شدنی نیست و همسایگی با ایران حامی تشیع، قطر اخوانی و عربستان سلفی همواره این خلل را به آنان یادآور می‌‌شد. لذا آن‌ها به فکر مصادره‌ی اسلام سنتی افتادند، یعنی تصرف «الازهر» و مالکی‌ها. این ایده با به‌قدرت رسیدن «سیسی» شدنی‌تر به‌نظر می‌‌رسید. اقدامات اخیر امارات در تشکیل «مجلس حکماء المسلمین» و همچنین، راه‌اندازی موسسه «طایه» برای ایده‌پردازی در مقابل سلفیّت و اخوان در این راستا می‌ می‌‌باشد.

 

امارات و قطر، دو امیرنشینی که روی‌هم، حتی جمعیتی بومی به اندازه ریاض هم ندارند چه نقشی در منطقه ایفا می‌کنند؟ آیا جهان عرب بر وفق‌مراد سعودی‌ها می‌‌چرخد یا داستان چیز دیگری‌است؟



قسمت دوم